نام من مارکوس رشفورد است و از شما می خواهم پای حرف های ناگفته من بنشینید
تاریخ انتشار: ۱۰ اسفند ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۸۵۵۸۴۸
زیر سوال رفتن تعهد مارکوس رشفورد نسبت به منچستریونایتد باعث شده است تا این بازیکن سکوتش را بشکند و به دفاع از خودش در مقابل اتهامات مطرح شده بپردازد.
مارکوس رشفورد در جدیدترین اظهاراتش، از سختیهای خود در دوران کودکی، مورد هجمه قرار گرفتن در رسانهها و دیگر حواشی خود صحبت کرده است.
طرفداری | وینگر تیم ملی انگلیس و باشگاه منچستریونایتد در مطلبی در وبسایت The Players Tribune، به درد و دل درباره انتقادات از خودش و خانوادهاش پرداخته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
من فرد بی نقصی نیستم. وقتی اشتباهی مرتکب شوم، اولین نفری هستم که دستش را بالا میگیرد و میگوید که باید بهتر کار کنم. اما وقتی تعهدم نسبت به منچستریونایتد زیر سوال میرود، آنوقت لازم میشود که حرف بزنم. من میتوانم انتقادات را بپذیرم. میتوانم هر تیتری را قبول کنم؛ از پادکستها و فضای مجازی گرفته تا تمامی رونامهها. ولی اگر تعهدم نسبت به این باشگاه و علاقهام نسبت به فوتبال را زیر سوال ببرید و پای خانوادهام را هم به ماجرا باز کنید، آنگاه خیلی رک از شما درخواست میکنم مقداری بیشتر انسانیت به خرج بدهید. این مثل این است که کسی کل هویتم و همه آنچه به عنوان یک انسان نماینده آن هستم را زیر سوال ببرد.
من در اینجا بزرگ شدم. از زمانی که یک پسر بچه بودم، برای این باشگاه بازی کردهام. وقتی بچه بودم، خانوادهام به یک پیشنهاد مالی که زندگیشان را تغییر میداد، دست رد زدند تا من بتوانم این نشان را روی سینهام داشته باشم. آنها وعده میدادند که برای خانوادهمان خانه خواهند خرید و ماشینهایی را در گاراژ خانه قرار خواهند داد. آن زمان مادرم به عنوان یک صندوقدار در لدبروکس کار میکرد. برادرم هم در AA کار میکرد. آنها کاملا حق داشتند که به من بگویند: «این پیشنهاد را قبول کن». اما آنها میدانستند رویایم بازی کردن برای یونایتد است و بنابراین هرگز مرا تحت فشار قرار ندادند.
وقتی از ارزشی که منچستریونایتد برایم دارد صحبت میکنم، مردم فکر میکنند که انسان عجیبی هستم؛ چون اگر جای من نباشید، مطمئن هستم که حرفهایم دروغ به نظر میرسد. اما باور کنید زمانی که بچه بودم، بازی کردن برای یونایتد همه چیز من بود. در دوران کودکی، تورنمنت های پنج جانبه در سراسر منچستر برگزار میشد که هر بازیکن برای ورود به آن، باید یک پوند پرداخت میکرد. همه ردههای سنی بودند. میدیدید بچهها مقابل مردان تقریبا بالغ بازی میکردند. همیشه از مادرم میخواستم یک پوند به من بدهد چون اگر برنده کل تورنمنت میشدید، تیمتان تمام مبلغ جایزه را دریافت میکرد. آن رقم فقط برای خرید یک بلیت در اولدترافورد کافی بود. ما خیلی بچه بودیم ولی چند مرتبهای توانستیم قهرمان آن بازیها شویم.
پول خیلی خوب است و برکت میآورد. ولی نمیتوان روی رویاها قیمت گذاشت. برای من حتی در یازده سالگی، بازی کردن برای یونایتد تنها هدفم بود. یادم میآید در آن دوران که هنوز تلاش میکردم با باشگاه قرارداد امضا کنم، وازا (وین رونی) و کریستیانو (رونالدو) پیش بچههای آکادمی آمدند و من حیرتزده به آنها نگاه میکردم. یک عکاس حضور داشت و بچهها میتوانستند با آنها عکس بگیرند و یادم میآید که من که دور از همه ایستاده بودم. برادرم آمد و گفت: «داداش، داری چیکار میکنی؟! برو با رونی عکس بگیر!» جواب دادم: «لازم نیست». پرسید: «لازم نیست؟» گفتم: «یک روزی کنار اونا بازی میکنم». فکر میکنم تنها بچهای بودم که آن روز با آنها عکس نگرفت. بعد از دست رد زدن به پول، تنها چیزی که در وجودم بود، عطش بود.
معمولا دوست ندارم به حرفهایی که درباره من زده میشود، پاسخ بدهم. این در ذات من نیست. من درونگرا هستم. اگر از طرف مقابلم شناخت کاملی نداشته باشم، حتی دوست ندارم با او درباره خودم حرف بزنم. بنابراین ۹۹ درصد مواقع میتوانم سر و صدای موجود را نادیده بگیرم. ولی گاهی از خطوط مشخصی عبور میکنند و من تنها میخواهم مردم مرا به عنوان یک فرد درک کنند.
فوتبال همچون یک حباب است. من تلاش کردم یک آدم معمولی باقی بمانم. تلاشم بر این بوده است تا همان دوستان قبلی خودم را حفظ کنم. تمام تلاشم را کردم تا تغییر نکنم؛ حتی زمانی که شبی بیرون هستم یا تعطیلاتم را سپری میکنم. اما جنبه دیگری هم وجود دارد. من یک انسان هستم. من اشتباهی مرتکب شدهام که عده زیادی در دهه سوم زندگیشان مرتکب شدهاند و تلاشم بر این بوده است که از آنها درس بگیرم. اما من همچنین فداکاریهایی کردهام که کسی نمیبیند. چیزی که میخواهم متوجه شوید این است که پول چیزی نیست که در روزهای سخت به شما برای بازی کردن انگیزه میبخشد. صرفا عشق به بازی است که این انگیزه را فراهم میکند. میدانید جالب چیست؟ احتمالا نباید این را بگویم ولی حتی در اولین فصل حضورم در تیم بزرگسالان، به محل زندگیمان بر میگشتم و در روزهای تعطیل، با دوستانم در خیابان فوتبال بازی میکردم. این منش من است. هنوز هم چنین نگرشی دارم. اگر همراه ما زندگی نکرده باشید، انتظار ندارم چنین چیزی را درک کنید.
قصد ندارم علیه رسانهها حرف بزنم. من این بازی را میشناسم؛ متوجه هستید چه میگویم؟ آنها در عمل درباره من نمینویسند؛ انگار که خطابشان شخصیتی به نام مارکوس رشفورد است. فقط هم به صحبت درباره فردی ۲۶ ساله که شب بیرون میرود و یا بلیت پارکینگ تهیه میکند محدود نمیشود. آنها باید از ارزش ماشین من، حدس زدن دستمزد هفتگیام، جواهرات یا حتی تتوهایم هم بنویسند. باید به زبان بدن من، به زیر سوال بردن اخلاقیاتم، گمانهزنی درباره خانوادهام و آینده فوتبالی من نیز بپردازند. بگذارید اینطور بگویم: لحنی که در این مطالب وجود دارد را در خصوص همه فوتبالیستها به کار نمیبرند.
دلشان میخواهد درباره ماشینها صحبت کنند؟ تصور کنید ۵،۶،۷ ساله باشید و با چهار اتوبوس مختلف خودتان را از آن سوی شهر به زمین تمرین کلیف برسانید. این حرفها اغراق نیست؛ از مادرم بپرسید. او باید از کارش مرخصی میگرفت تا همراه من بیاید چون هیچکس در خانواده ما ماشین نداشت. هیچکس حتی گواهینامه هم نداشت. در آن روزهای اول، باید با دو اتوبوس خودم را به شهر میرساندم، بعد باید پیادهروی میکردیم تا در آن سوی شهر، سوار اتوبوس دیگری به مقصد سالفورد شویم؛ حتی در هوای بارانی. هیچ چیز خوبی برای خوردن وجود نداشت. ساعتها تمرین میکردم و مادرم هم همانجا منتظر من نشسته بود، در حالی که هیچ شناختی از فوتبال نداشت و فقط از روی عشق و علاقه همراهم میآمد. بعد همین مسیر را در راه برگشت طی میکردیم. همه اینها، فقط برای دنبال کردن رویایم جهت بازی کردن در یونایتد. البته من به هیچ وجه قصد گلایه کردن ندارم. من تک تک آن ثانیهها را دوست داشتم.
فکر میکنم بخشی از این به دوران پاندمی بر میگردد. من صرفا داشتم از تریبون خودم استفاده میکردم تا مطمئن شوم کودکان گرسنه نمیمانند چون دقیقا میدانم که آن شرایط چه حس و حالی دارد. انگار به دلایلی، آن اقدامات تاثیر نامناسبی روی برخی از افراد بر جا گذاشت. انگار منتظر لحظهای انسانی از من بودند تا بتوانند آن را نشان بدهند و بگویند: «دیدید؟ دیدید او واقعا کیست؟».
اگر حامی من باشید، خوب است؛ اگر به من شک داشته باشید، از آن هم بهتر است.
بیشتر بخوانید:
وین رونی: از زبان بدن رشفورد خوشم نمیآید؛ او مقابل دروازه باید بیرحم باشداز دست ندهید ????????????????????????
مفاهیم فنی فوتبال؛ سیستم 2-5-3 چطور کار میکند؟ باورنکردنی؛ ملاقات ایجنت هالند با بارسلونا! مهدی ترابی: تحت فشار مالی هستیم و اوضاعمان خوب نیست! خشم اسطوره النصر از رونالدو: باعث پیشرفت فوتبال عربستان نشدی! سرمربی ذوبآهن: دستگاههای نظارتی به جنجال رختکن پرسپولیس ورود کنندمنبع: طرفداری
کلیدواژه: مارکوس رشفورد بازی کردن زیر سوال حرف ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tarafdari.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «طرفداری» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۸۵۵۸۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ناگفتههایی از اعتراضات کف خیابانهای لسآنجلس/ واقعیت کدام است؟
خبرگزاری مهر، گروه مجله: تقریباً دو سالی میشود که برای تحصیل به آمریکا رفته؛ یک فعال رسانهای است که در ایالات متحده رشتهای نزدیک به آنچه ما ارتباطات مینامیم، میخواند. «محمدجواد زمانآبادی» که در منطقه سانتامونیکا زندگی میکند و فاصله چندانی با دانشگاه پر سروصدای این روزهای لسآنجلس ندارد، میگوید: «یوسیالای، مجموعهای با ابعاد جغرافیایی خیلی بزرگ است که شامل مراکز تفریحی، خانههای ویلایی و ساختمانهای دانشگاهی میشود. نه فقط برای دانشجویان این دانشگاه، بلکه برای خیلی از جوانهای لسآنجلس یک پاتوق است.»
این دانشگاه یکی از معروفترین دانشگاههای دنیا است. کالیفرنیا، دو الی سه دانشگاه معروف در سطح جهان دارد که یکی از آنها یوسیالای است. زمانآبادی از شرایط جدید در یوسیالای میگوید، اینکه قبل از جنبشها به راحتی به دانشگاه میرفته اما اخیراً شرایط به اندازهای سخت شده است که حتماً باید کارت دانشجویی تحویل بدهد.
حالا که این دانشگاه به محلی برای تحصن و اعتراض تبدیل شده، برای ورود حسابی سختگیری میکنند؛ مخصوصاً شبها که زمان اوج تجمعات دانشجویی است نظارت به قدری جدی است که تقریباً غیر از دانشجویان یوسیالای کسی نمیتواند وارد شود. زمانآبادی میگوید: «در تمام این مدت فقط یک بار روزهای اول با خوششانسی موفق شدم وارد دانشگاه شوم» و با خنده ادامه میدهد: «بعد هم خوششانستر بودم که بیرونم کردند! اگر مانده بودم حالا حسابی کتک خورده بودم.»
او به عنوان یک ایرانی که در ایالات متحده زندگی کرده، اعتراضات را زاویه منحصر به فردی بررسی میکند. تجربه مهاجرت او را به این باور رسانده که بر خلاف تصور، آمریکا کشوری است که حجم اعتقادات مذهبی بالاتری نسبت به سایر کشورهای اروپایی دارد و حتی میشود گفت یک کشور خانواده محور است. حالا این اعتراضات هم کمابیش با این محورهای مذهبی و خانوادگی ارتباط دارد.
برای شفاف شدن مسئله توضیح میدهد: «به نظرم اینجا اگر یک روز جوانترها نسبت به یک مسئلهای دست به اعتراضات خیابانی زدند باید دانست که این اعتراض یک پیشینه دارد. بگذارید یک مثال بزنم. تصویری در لس آنجلس دیدم که خیلی عجیب بود. چند پلیس یک دختر دانشجو را دستگیر کرده و در حالی که دست و گردن او را گرفته بودند به سمت ماشین هل میدادند، در همان حین دختر برای آزادیاش تقلا میکرد. تصور کنید در این شرایط پدر دختر دانشجو در چند قدمی آنها ایستاده و با یک دوربین فیلمبرداری از این صحنه فیلم میگیرد و دائماً دختر خود را تشویق میکند که آفرین! همین است! این یعنی خانواده به فرزند خود یاد داده که برو، دفاع کن و برای موضوعی که فکر میکنی درست است بجنگ.»
پولدارهای خسیس و نامحبوب
این فعال رسانهای از خاطراتش در روزهای اول زندگی در آمریکا میگوید؛ روزهای قبل از این جنبش و حتی قبل از طوفانالاقصی: «همان روزها فهمیدم آمریکاییها، یعنی مردمشان، در مقابل اسرائیل هیچ وقت روی خوش از خودشان نشان ندادهاند.»
زمانآبادی اولین مواجههاش با این موضوع را زمانی میداند که دنبال خانه میگشته است: «یکی از دوستان ژاپنیام نزدیک ۴۰ سال است در آمریکا زندگی میکند و شهروند آمریکا محسوب میشود. او برای پیدا کردن خانه چندین محله را پیشنهاد داد. وقتی اسم یک محله را آوردم صورتش در هم رفت و گفت درباره این محل خودت میدانی! اما من پیشنهادش نمیکنم. علت را که پرسیدم گفت اسراییلینشین و یهودنشین است و ما دوست نداریم با اسرائیلیها و یهودیها در یک محل زندگی کنیم!»
او روز به روز با مصداقهای بیشتری از دیدگاه منفی مردم آمریکا نسبت به اسرائیلیها مواجه میشود و البته متوجه میشود که اهالی این کشور یهودیها را چندان از اسرائیلیها جدا نمیدانند و یک بدبینی ذاتی و قدیمی به آنها دارند: «مثلاً اصطلاحاتی دارند درباره اینکه یهودیها خسیس هستند و گرچه حسابی پولدار محسوب میشوند پول خرج نمیکنند.»
یکی از دوستانش خاطرهای تعریف کرده تا به زمانآبادی ثابت کند مردم درباره خسیس بودن این گروه بیراه نمیگویند: «یک مدیر یهودی داریم که حدود پنجاه سال پیش به آمریکا مهاجرت کرده بود و با پولی که آن زمان داشت چند ملک برای خودش خری «د. حالا حدود ۳۰۰ ملک دارد. اما این مدیر، در بین مجلات و روزنامهها دنبال کوپن تخفیف غذا میگردد تا در رستورانهای زنجیرهای با قیمت پایینتری غذا بخورد و کمتر خرج کند.»
زمانآبادی در توضیح خاطره دوستش میگوید: «کسی که یک ملک هم در لسآنجلس داشته باشد جزو پولدارها محسوب میشود، وای به حال ۳۰۰ ملک! از این گذشته آن کوپنها برای بیخانمانان است نه کسی که ۳۰۰ ملک داشته باشد. با توجه به همین موضوعات برای خساست اسراییلیهای و یهودیها در آمریکا جوک ساختهاند.»
برند دفاع از فلسطین
به ماجرای هفت اکتبر برمیگردد و از اولین واکنشها میگوید؛ اینکه مردم آمریکا در ابتدا بعد از طوفان الاقصی از اسرائیل حمایت کردند و حتی بسیار متأثر شده بودند؛ چرا که عملیات طوفانالاقصی صبح روز بعد از یک جشن معروف در اسرائیل انجام شد و تعدادی از کسانی که در آنجا» حضور داشتند اسرائیلی نبودند و برای شرکت در جشن شبانه رفته بودند.
او اشاره میکند که به تدریج ورق برگشت و فضای دلسوزی برای اسرائیل جای خود را به حمایت از فلسطین داد: «روزهای اول با شروع حملات اسرائیل به فلسطین، خبری از اعتراض از سوی آمریکاییها نبود و به نوعی نگاه این بود که زدی ضربتی ضربتی نوش کن! اما پس از مدتی بعد از اینکه رژیم صهیونیستی بیمارستان را بمباران کرد، بچههای کوچک را به قتل رساند و مرزها را بست تا از کمک رسانی جلوگیری کند ورق کم کم بازگشت و بعد از سه چهار ماه کاملاً شرایط تغییر کرد.» شرایطی که همه گروههای سنی را در بر گرفته است.
یک فیلم که در فضای مجازی در خود آمریکا دست به دست چرخیده است. فیلمی که در آن کودکی خردسال شعارهایی درباره آزادی فلسطین میدهد و دانشجویان پشت او تکرار میکنند: «زنده باد فلسطین»، «ما باید در دنیای آزاد زندگی کنیم» و «زنده باد غزه». زمانآبادی میگوید: «اینها یعنی تلاش برای انسانیت.»
با همین تلاشهای جزئی کم کم یک موج بسیار جدی علیه اسرائیل در آمریکا به راه میافتد. زمانآبادی میگوید: «آمریکاییها به اسرائیلیها میگفتند در ماجرای هفت اکتبر شما ضرر کردید اما کاری که الان میکنید نسلکشی است! حالا وضعیت در آمریکا به گونهای است که دفاع از فلسطین یک برند به حساب میآید.»
صدایش میلرزد؛ اما معترض است!
زمانآبادی مصداقهای کوچک اما جذابی میگوید که نشان میدهد مردم آمریکا حسابی از برند «دفاع از فلسطین» خوششان آمده است. او به گروهی از پیرزنها و پیرمردهای آمریکایی اشاره میکند که هرازگاهی سر خیابانهای لسآنجلس آنها را میبیند.
«راستش خیلی تصویر جالبی میسازند. سالمندانی که شبیه شخصیتهای کارتونی هستند و سر خیابان پرچمهای و شعارهای دفاع از فلسطین در دست گرفتهاند. این واقعاً عجیب است. این پیرمرد و پیرزنهای شاید تا کنون از آمریکا بیرون نرفتهاند و جایی هم جز آمریکا را هم نمیشناسند. کسانی که تمام سالهای سالمندی کارشان جمع شدن دور هم و تفریح بوده است و احتمالاً خوب میدانند سرنوشت بخشی از اقتصاد کشورشان در دست اسرائیلیها و یهودیهاست. حالا، این افراد در این سن و سال دغدغه فلسطین را دارند و یک گروه به اسم حمایت از مظلوم برای خود تشکیل دادهاند!»
او که این جمعیت کوچک را دیده سعی میکند جزئیات بیشتری از آن فضا بگوید تا تصویرسازی بهتری شکل بگیرد: «تصور کنید این پیرمرد و پیرزنهایی پا به سن گذاشته به جای اینکه پارک و استخر و سینما بروند برای مردم غزه به خیابانها میآیند، یک جا میایستند، بنرهایی دست میگیرند که رویشان نوشتهاند جنگ را متوقف کنید؛ لعنت به ظالم؛ چرا مردم را میکشید و اینها…»
زمانآبادی ادامه میدهد: «سن بالایشان، دستان لرزانشان، تعداد کمشان که به ۲۰ نفر هم نمیرسد، همه اینها باعث شده تصویر خیلی جالبی از آنها دیده شود. زمانی که من دوربین میگیرم تا با آنها صحبت کنم این فرد سالمند، صدایش حتی برای هم مصاحبه میلرزد. شاید از سیاست روز هم سر در نمیآورد، اما میداند در غزه یک جنایت رخ میدهد و مدافع آزادی فلسطین است.»
دفاع دلاری از اسرائیل
این فعال رسانهای درباره حضور دانشجویان اسرائیلی هم توضیحاتی میدهد و میگوید بعد از قدرت گرفتن تجمعات در حمایت از فلسطین، طرفداران اسرائیل هم وارد فاز جدیدی از مقابله شدند و ابتدا این تقابل را با تجمعات کم جمعیت شروع کردند، اما کمکم تعدادشان بیشتر شد.
زمانآبادی میگوید تجمع حامیان اسرائیل پس از اصرار کنیسهها و حمایتهای مالی تقویت شد. او یادآوری میکند دانشجویانی که در حمایت از اسرائیل تجمع میکنند، با افتخار اعلام میکنند که ۶۰ هزار دلار از کنیسهها و ایالت لسآنجلس گرفتهاند تا بیایند و با موج جنبش دفاع از فلسطین مقابله کنند. او تاکید میکند: «درست است که اینجا هر دو گروه، یعنی هم حامیان فلسطین و هم حامیان اسرائیل، حضور دارند اما انگیزه تجمعات و اعتراضات این دو گروه کاملاً متفاوت است. پروپاگاندای رسانهای اجازه نمیدهد کسی با صدای بلند بگوید حامیان اسرائیل دریافتیهای مالی بسیاری دارند و امکاناتی مثل تجهیزات، غذا و… به آنها داده میشود.»
درباره کنیسهها توضیح میدهد: «آنها در آمریکا بسیار ثروتمند هستند. زمانی که به عنوان یک یهودی بخواهی در یک مراسمی عضو بشوی یا شرکت کنی باید به آنها پول بدهی. مثلاً میگویند هر چقدر کنیسه پرمخاطبتر باشد پولدارتر است. این پول را علاوه بر خودشان، در حمایت از صهیونیستها و رویدادهایی از جمله همین تجمعات اخیر برای حمایت از اسرائیل خرج میشود.»
زمانآبادی با توجه به مشاهدات خودش و آنچه از دانشجویان دیگر شنیده است درباره کشمکشها بین طرفداران آزادی فلسطین و حامیان اسرائیل میگوید: «هر دو طرف خشن هستند و توهینهای زیادی به هم میکنند؛ اما اسرائیلیها بیادبتر و خشنترند. جالب است بدانید هر دو گروه رخ به رخ روبروی هم میایستند تا فاصله ۵ میلیمتری هم میروند و هرطور بخواهند با هم حرف میزنند؛ اما اجازه کوچکترین لمس یکدیگر را ندارند و اگر هر کدام از دو طرف این کار را بکند پلیس دخالت میکند و آنها را بازداشت کند.»
او توضیح میدهد: «به همین علت اگر شما ویدئوها را رصد کنید متوجه میشوید که در بسیاری از درگیری بین دو گروه، هیچ لمسی از هیچ گروهی دیده نمیشود. بعضی صحنههایی که پلیس افرادی را بازداشت میکند مربوط به همین درگیریهای فیزیکی است. یک زمان دیگر هم پلیس میتواند دخالت کند آن هم وقتی که مشخص میکند برای مثال در یک محوطه هیچکس حق حضور ندارد؛ اگر این وارد محدوده غیرمجاز شوند، پلیس حتماً دخالت خواهد داشت.»
واقعیت همین است...اگر میگفتند روزی در خاک آمریکا، کشوری که از نظر اقتصادی به اسرائیلیها وابسته است چنین اتفاقاتی میافتد و جمعیتی از جوانان و سالمندان و کودکان برای آزادی فلسطین معترض میشوند کسی باور نمیکرد؛ اما زمانآبادی میگوید ماجرا به اینها ختم نمیشود.
این فعال رسانهای نکته جالبی از اقدام شهرداری لسآنجلس میگوید: «خیلی عجیب است که شهرداری لس آنجلس یک بیلبورد در نزدیکی مرکز شهر در دفاع از فلسطین نصب کرده است، جایی که میتوانست از آن درآمد داشته باشد! این هم با جملهای از نلسون ماندلا که میگوید، آزادی ما بدون فلسطین ناقص و ناتمام است. شهرداری این بیلبورد مهم را با جملهای پر کرده که یعنی دنیا وقتی آزاد میشود که فلسطین آزاد شود!»
زمانآبادی در نهایت یک بار دیگر به صراحت تاکید میکند که بنا بر شناخت او اکثریت مردم آمریکا هرگز دل خوشی از اسرائیلیها و یهودیها نگاه خوبی نداشته و حامی آنها نبودهاند، آنها علاوه بر مسائل تاریخی و اختلافات مذهبی، به دلیل حمایتهای افراطی دولت آمریکا از اسرائیل به هیچ عنوان نگاه مثبتی به صهیونیستها ندارند. او میگوید: «اسرائیل ارتباطات قدرتمندی اقتصادی و سیاسی در آمریکا دارد و بخش زیادی از حلقه ثروتمندان اینجا از یهودیان تشکیل شده است، اما این به این معنا نیست که مردم آمریکا با اسرائیلیها رفاقت نزدیکی دارند؛ خیر! حتی میشود گفت برعکس این شرایط وجود دارد و اسراییلیهای در نگاه مردم ایالات متحده، افرادی خسیس، لوس و غیرقابل اعتماد هستند.»
گفتوگو با محمدجواد زمانآبادی در قالب ارسال صوت در پیامرسان انجام شد و به دلیل اختلاف زمانی تهران و لسآنجلس گاهی چند ساعت فاصله در حرفها میافتاد. زمانآبادی در آخرین پیام صوتی که میفرستد یادآوری کرد که مصداقهای حمایت مدنی و کف خیابانی از فلسطین در آمریکا بیش از اینهاست.
او میگوید: «واقعیت همین حمایتهایی است که روز به روز بیشتر میشود نه آنچه که رسانهها و خبرگزاریهای آمریکایی روایت میکنند. دست این رسانهها بسته است چراکه بسیاری از ثروتمندان آمریکا، اسرائیلی هستند و در این رسانهها نفوذ دارند. واقعیت همین است که وقتی یک رأی گیری درون حزبی در آمریکا برگزار میشود یک خانم که اتفاقاً متوجه شدم قصد داشت به بایدن رأی بدهد ساکی با عنوان فلسطین باید آزاد شود در دست داشت. واقعیت همان خانه در قلب لسآنجلس است که خانواده آمریکاییاش در محله یهودینشین پشت پنجره پرچم فلسطین نصب کردهاند. واقعیت همان بیلبورد شهرداری است که نشان میدهد حتی میان دولتیها و دستگاههای آمریکایی حامیان فلسطین کم نیستند؛ هرچند مجبور به سکوت باشند.»
کد خبر 6099252